محصور کردن. دیواربست کردن. چینه کشیدن: باغ ویران شده بود که در وی کشاورزی کردندی و خاقان ترک فرمود تاآن همه را بربست کردند و دیوارهای بلند برآوردند و منبر و محراب ساختند از خشت نپخته. (تاریخ بخارا) ، صاحب اختیار سرای. (فرهنگ فارسی معین)
محصور کردن. دیواربست کردن. چینه کشیدن: باغ ویران شده بود که در وی کشاورزی کردندی و خاقان ترک فرمود تاآن همه را بربست کردند و دیوارهای بلند برآوردند و منبر و محراب ساختند از خشت نپخته. (تاریخ بخارا) ، صاحب اختیار سرای. (فرهنگ فارسی معین)
حراست. رجوع به حراست شود: حراست کناد خداوندتعالی ترا و برخوردار گرداناد امیرالمؤمنین را... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 307). پس مصلحت آن بینم که ملک قناعت را حراست کنی و ترک ریاست گوئی. (گلستان). پادشاهان پاسبانانند خفتن شرط نیست یا مکن یا چون حراست میکنی بیدار باش. سعدی
حراست. رجوع به حراست شود: حراست کناد خداوندتعالی ترا و برخوردار گرداناد امیرالمؤمنین را... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 307). پس مصلحت آن بینم که ملک قناعت را حراست کنی و ترک ریاست گوئی. (گلستان). پادشاهان پاسبانانند خفتن شرط نیست یا مکن یا چون حراست میکنی بیدار باش. سعدی
اثر کردن. راه یافتن: بسوزم که یار پسندیده اوست که در وی سرایت کند سوز دوست. سعدی. فراقنامۀ سعدی به هیچ گوش نیامد که دردی از سخنانش در او نکرد سرایت. سعدی. سعدی نهفته چند بماند حدیث عشق این ریش اندرون بکند هم سرایتی. سعدی
اثر کردن. راه یافتن: بسوزم که یار پسندیده اوست که در وی سرایت کند سوز دوست. سعدی. فراقنامۀ سعدی به هیچ گوش نیامد که دردی از سخنانش در او نکرد سرایت. سعدی. سعدی نهفته چند بماند حدیث عشق این ریش اندرون بکند هم سرایتی. سعدی
برابر وی شدن و کردن، و این کنایه از تدارک و تلافی باشد، از این جاست که سربسر کردن حساب بمعنی برابر کردن حساب نیز دیده شده. (آنندراج) : ور نیک نمی کنی بجایم با من صنما تو سربسر کن. سنایی. مه که از چرخ تخت زر کرده ست با سریر توسربسر کرده ست. نظامی. دار ملک سروری جستند خصمان لاجرم بر سر دارند اکنون کرده سرها سربسر. سلمان ساوجی. جنگها داریم با زلفش ولی در پای او باز اگر افتیم با او سربسر خواهیم کرد. کمال خجندی (از آنندراج)
برابر وی شدن و کردن، و این کنایه از تدارک و تلافی باشد، از این جاست که سربسر کردن حساب بمعنی برابر کردن حساب نیز دیده شده. (آنندراج) : ور نیک نمی کنی بجایم با من صنما تو سربسر کن. سنایی. مه که از چرخ تخت زر کرده ست با سریر توسربسر کرده ست. نظامی. دار ملک سروری جستند خصمان لاجرم بر سر دارند اکنون کرده سرها سربسر. سلمان ساوجی. جنگها داریم با زلفش ولی در پای او باز اگر افتیم با او سربسر خواهیم کرد. کمال خجندی (از آنندراج)
حکومت کردن. داوری نمودن. داوری کردن. عقوبت کردن بطور رسوایی و افتضاح. (ناظم الاطباء) : پادشاه باید که مخالطت و مجالست با اهل علم و فضل کند زیرا که پیدا کردیم که کار پادشاه سیاست کردن ظاهر است و کار عالم سیاست کردن باطن است. (حدایق الانوار امام فخر رازی، یادداشت بخط مؤلف). سیاست کند چون شود کینه ور ببخشاید آنگه که یابد ظفر. نظامی. رئیسی که دشمن سیاست نکرد هم از دست دشمن ریاست نکرد. سعدی. گر سیاست میکند سلطان و قاضی حاکمند ور ملامت میکند پیر و جوان آسوده ایم. سعدی. رجوع به سیاست شود
حکومت کردن. داوری نمودن. داوری کردن. عقوبت کردن بطور رسوایی و افتضاح. (ناظم الاطباء) : پادشاه باید که مخالطت و مجالست با اهل علم و فضل کند زیرا که پیدا کردیم که کار پادشاه سیاست کردن ظاهر است و کار عالم سیاست کردن باطن است. (حدایق الانوار امام فخر رازی، یادداشت بخط مؤلف). سیاست کند چون شود کینه ور ببخشاید آنگه که یابد ظفر. نظامی. رئیسی که دشمن سیاست نکرد هم از دست دشمن ریاست نکرد. سعدی. گر سیاست میکند سلطان و قاضی حاکمند ور ملامت میکند پیر و جوان آسوده ایم. سعدی. رجوع به سیاست شود
مستقیم کردن (چیزی را) تقویم، درست انجام دادن:) صدق در لغت راست گفتن و راست کردن و عده باشد (اوصاف الاشراف 12)، ترمیم کردن:) بوبکر بفرمود تا راست کردند (باره شهر را (تاریخ سیستان 355)، هموار کردن (خاک زمین)، ژماره کردن کسی برای مباشرت او بلند کردن: مدتی بود تا که گای نداشت پسری راست کرد و جای نداشت (حدیقه 668)، حاضر کردن مهیا ساختن، مقابله کردن (کتاب و مانند آن)
مستقیم کردن (چیزی را) تقویم، درست انجام دادن:) صدق در لغت راست گفتن و راست کردن و عده باشد (اوصاف الاشراف 12)، ترمیم کردن:) بوبکر بفرمود تا راست کردند (باره شهر را (تاریخ سیستان 355)، هموار کردن (خاک زمین)، ژماره کردن کسی برای مباشرت او بلند کردن: مدتی بود تا که گای نداشت پسری راست کرد و جای نداشت (حدیقه 668)، حاضر کردن مهیا ساختن، مقابله کردن (کتاب و مانند آن)